کد مطلب:35482 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

نظارت همیشگی علی بر سپاه











«انا بین اظهر الجیش»

من همه جا در كار سپاه نظارت دارم.

«هیت» شهر زیبایی بود كه بر ساحل رود فرات قرار داشت و در خلافت امیرالمومنین (ع) از شهرهای آباد و دل انگیز عراق بود و فرمانروایی آن را «كمیل بن زیاد» پارسای كوفی بر عهده داشت. سپاه عراق كه به سوی شام حركت كرده بودند، ناگزیر از شهرهایی می گذشتند كه «هیت» هم از آنها بود. این نامه را امیرالمومنین (ع) به نام فرمانروای «هیت» ولی به گونه بخشنامه به همه فرمانروایان گذرگاه سپاه خود فرستاد:


بود از علی (ع) بنده ی كردگار
سوی حاكم «هیت» پرهیزكار


بهین نامه ای بر «كمیل زیاد»
گرامی به پرهیز و نامی ز داد


بدین شیوه بر حاكمان دگر
كه ارتش از آن بوم دارد گذر


گرفته است دستور از ما سپاه
به هر شهر و منزل كه او راست راه


چو افراد عادی نماید گذر
نباید كس از او ببیند ضرر


نه منت گذارند بر این و آن
كه جنگیده سرباز با دشمنان


كسی كو بجنگد پی حفظ دین
نگهدار حق است و این سرزمین


تكبر به مردم نمودن خطاست
ز سرباز كبر و ستم نابجاست


وگر نیز جنسی خرید از شما
موظف بود او به رد بها


اگر بود سرباز ما گرسنه
به خورجین نبودش چو زاد و بنه

اگر غیر از این بود سرباز ما
سزاوار باشد كه بیند جزا


ولی بهتر آنست كو را به ما
رها كرده تا آنكه بیند جزا


كه ما را نه خود حاجبی بر در است
چو بی پاسبان، خانه ی رهبر است


علی (ع) هست چون خلق پشمینه بر
به احیای حق، بسته دارد كمر


دگر آنكه سرباز اسلام را
پذیرید با لطف و مهر و صفا


كه این آهنین خود، رویین تنست
كزو برحذر لشگر دشمنست


پی حفظ این مرز و دین و شرف
به خون، غوطه ور گشته از هر طرف


روا نیست اوباش شهر شما
بدین مرد توهین كند نابجا


و یا آنكه بی رحم كاسب نما
بدین مرد اجحاف دارد روا


دگر خود كمیلا، نداری خبر
كه پیری ترا كرده زیر و زبر


كفایت نداری در انجام كار
كه دشمن كند سوی مرزت گذار


ز شهر تو چون نانجیبان شام
گذشتند ناگه گسسته لجام


چپاول نمودند قرقیسیا
نگشتی تو آگاه زین ماجرا


تو غارتگران را گرفتی به دوش
از این سو بدان سوی و گشتی خموش


تو پرهیزكاری و بس نازنین
ولی تاب دشمن نداری یقین


در آنجا به جای تو گر یك جوان
همی بود سرباز و هم حكمران


ز خون، رنگ می كرد دشت نبرد
هم از جان دشمن برآورد گرد


كه پیران ندارند توش و توان
به خدمت نباشند همچون جوان


از این غفلتت، رفت شهری ز دست
حریم هزاران مسلمان شكست


نبودی تو فرماندهی نامدار
كه از جان دشمن برآرد دمار


كه پیری ترا سخت افسرده است
رمق ز استخوانهای تو برده است


تو نتوانی از بازوان ضعیف
كنی شهر ایمن ز چنگ حریف


از این كار بردم به یزدان پناه
كه بر تو ببخشاید این اشتباه


همیدون دگر ره حق مسلمین
ببخشد ترا ایزد بی قرین

[صفحه 94]


صفحه 94.